آوای شریعت

محتواها

  • یا سید الساجدین (ع)
  • گناه بعد از توبه
  • گل باشید تا بعد از مرگ نیز معطر بمانید.
  • گاهی چادرم خاکی می شود!
  • کلمه ها
  • چه کسی قبر امام حسین (ع) را ساخت
  • چه کسی را باید خشنود کرد؟
  • چادر
  • پیر زن ها به بهشت نمی روند
  • نمی دانید چه لذتی دارد ...
  • ناسازگاری آزادی انسان با دینداری و باور به خدا
  • می آیی؛می دانم...
  • من از خدا پسر می خواهم!
  • ملکا ذکر تو گویم که تو پاکّی و خدایی / نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
  • مقایسه زن در فرهنگ اسلامی و در فرهنگ غرب
  • معامله با خدا دریچه ای به بی نهایت
  • مشهد الرضا در کلام اهل سنت ...
  • مشتریان کلاه بردار
  • مسئولیت های سازنده در عصر غیبت
  • مسئولیت ما
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رحلت پیامبر اسلام (ص) تسلیت باد

09 دی 1392 توسط هزارپیشه

 



«اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»

رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از آخرین سفر حج و رخداد با شکوه غدیر به مدینه مراجعت

فرمود و بر آن حضرت معلوم شد که مرگ و رحلت او نزدیک است، پیوسته در میان اصحاب خطبه

می خواند و از آخرین فرصتها برای ارشاد و راهنمائی خلق خدا استفاده می کرد. همواره وصیّت

می کرد داخل فتنه های بعد از خود نشوند، دست از راه و روش او برندارند، در دین خدا بدعت نگذارند

و در هر شرائط متمسک به عترت و اهل بیت علیهم السلام او شده و از دستورهای آنها سرپیچی ننمایند.

شب شد و تب به سراغ حضرت آمد دست امیرالمؤمنین  علیه السلام  را گرفت و متوجه قبرستان بقیع

گردید و فرمود: خداوند به من گفت: سلام بر شما ساکنان قبرستان! خوش بیارامید که روزگار شما آسوده تر

از روزگار این مردم است، فتنه ها همچون پاره های شب تیره پیش آمده اند. مدتی ایستاد و طلب آمرزش برای

جمیع اهل بقیع کرد. بعد از سه روز، کسالت حضرت شدت گرفت در حالی که پارچه ای به سر بسته و دست

راست بر دوش امیرالمؤمنین علیه السلام و دست چپ بر دوش فضل بن عباس داشت وارد مسجد شد. به

منبر نشست و فرمود: مردم نزدیک است که من از میان شما بروم و مقداری مردم را موعظه کرد و از منبر فرود

آمد و با مردم نماز ظهر ادا کرد و به خانه امِّ سلمه مراجعت نمود.

احتضار فرا رسید، رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ دیگر نمی توانست سخن بگوید، حضرت علی علیه السلام

سر آن حضرت را بر روی سینه نهاد، ظرف آبی کنار آن بزرگوار بود هرگاه که اندکی به هوش می آمد دستش را

در آب فرو می برد و بر صورتش می کشید و می گفت: «خدایا در سکرات مرگ یاریم کن» «خدایا در سکرات

مرگ مرا بنگر».در این لحظه پیامبر  صلی الله علیه و آله  از علی علیه السلام خواست به لبهای او نزدیکتر شود.

به او نزدیک شد. رسول الله صلی الله علیه و آله در زمانی طولانی به او راز گفت، پس امیرالمؤمنین علیه السلام

سربرداشت و در گوشه ای نشست و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در خواب رفت. سپس از حضرت علی

علیه السلام پرسیدند یا اباالحسن چه رازی بود که پیغمبر با تو می گفت، فرمود: هزار باب از علم تعلیمم کرد که

از هر بابی هزار باب مفتوح می شود و وصیت کرد مرا به آن چیزی که بجا خواهم آورد آن را انشاء الله تعالی!

همین که بیماری حضرت سنگین شد و رحلت نزدیک، به امیرالمؤمنین علیه السلام  فرمود: بار دیگر سر او را

به دامن بگیرد و فرمود: امر خداوند رسیده و چون جان من بیرون آید مرا بسوی قبله بگردان و متوجه تجهیز من

باش، اول تو بر من نماز بگذار و از من جدا مشو تا مرا به قبر بسپاری.

در این لحظه صدای گریه حضرت فاطمه سلام الله علیها ، رسول الله صلی الله علیه و آله را متوجه خود کرد.

از او خواست در کنارش بنشیند، رازی در گوش او گفت که صورت فاطمه سلام الله علیها برافروخته شد و

شاد گردید.(و احتمالاً راز همان بود که تو اول کسی هستی که در بهشت به من ملحق خواهی شد) و بالاخره

روح مقدس یگانه شخصیت جهان آفرینش به ملکوت اعلی پیوست.

منبع:زمر،30/اقتباس از بحار،جلد 22،صفحه 503-455

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: رحلت پیامبر(ص) لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

كد ساعت و تاريخ

آمار

  • امروز: 3
  • دیروز: 5
  • 7 روز قبل: 62
  • 1 ماه قبل: 434
  • کل بازدیدها: 19285
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس