مسئولیت ما
و اکنون ماییم و این بار سنگین مسؤلیت…
مگر چه قدر می ارزیم که خدا حاضر است برای ما این همه مایه بگذارد.
دردانه های خلقتش یکی یکی فدا کرده تا ما او را انتخاب کنیم.
آنها خواسته اند تا ما ارزش خود را بفهمیم و راه گم نکنیم و خود را ارزان نفروشیم که خریدار
ما خداست و قیمت ما بهشتی است که وسعت آن به وسعت آسمانها و زمین است.
و افسوس که بعضی از ما قدر خود را ندانسته ایم و خودمان را مفت فروخته ایم.
مفتِ مفت
چقدر گیجیم بعضی از ما که با خدا،آن که همه ی هستی ما از اوست،معامله نمی کنیم
و در را به روی دشمنش که دشمن ما نیز هست،باز کرده ایم.
چقدر کوته بینی است که آدمی خودش را به بهشت نفروشد و دنیا،این نیم خورده دیگران
را لایق خود بداند!
این چه دیوانگی است که آدمی خودش را ارزان تقدیم هوای نفس کند و عقل،این سرمایه
گرانبها را ندیده بگیرد!
چقدر بی خبری است که آدم خیال کند دیگران که خود فقیر و محتاجند،می توانند به من
سودی برسانند و خداوند این خالق بی نیاز را فراموش کند!
و چه تیز بین و دقیق و با هوشند کسانی که قیمت خود را دانسته اند و در این میان فقط خدا
را انتخاب کرده اند و خود را ارزان نفروخته اند.زیرا فهمیده اند که بقیه همه بیچاره و
دست خالی.
ای کاش می دانستم!
ای کاش من از خودم با خبر بودم!
ای کاش به نیازهایم،
به استعدادهایم،
به دنیای درون و بیرونم آگاهی پیدا می کردم!
ای کاش می دانستم از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟
اصلاً من در این دنیا چه کاره ام؟
مرا به چه کاری آورده اند؟
نقش و جایگاه من در این دنیا چیست؟
در این دنیا چه دارم؟
با دارایی ام چه کنم؟
چگونه باید هزینه کنم؟
در عوض چه باید به دست آورم؟
بهای انسانیت/وحید خراسانی